یادی از شهدای گلگون کفن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران

شرمنده شهدا ...... شاید بتوانم قطره ای از دریای شهدا را در این وبلاگ معرفی کنم

یادی از شهدای گلگون کفن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران

شرمنده شهدا ...... شاید بتوانم قطره ای از دریای شهدا را در این وبلاگ معرفی کنم

شهید مدافع حرم محسن حججی

شهید مدافع حرم محسن حججی

همسر شهید محسن حججی برای دو جوانی که در اردوی جهادی به شهادت رسیدند، در آن زمان پیامی داد که متنش چنین است:

یک سوال؟ماه ذی الحجه است یا محرم؟ بچه هیئتی ها، بچه مذهبی ها، بچه ولایتی ها، بچه های جهادگر کجا می روند؟ اصلا زود نیست که می روند؟ چقدر زرنگ هستند!رفتند که شب عاشورا امام شان تنها نماند و پیش اربابشان باشند.


نتیجه تصویری برای شهید محسن حججی

حججی ها، شیرازی ها،حسینی ها وامینی ها خوب می‌دانستند که اگر شهید نشوند می میرند.زرنگ بودند خوب معامله ای کردند.
شهادت هنر است، مزد جهاد است.فرقی هم نمی‌کند در شام باشی یا در عراق.در غربت باشی یا در وطن.با لب تشنه باشی یا سیراب.اسیر هم شده باشی یا نه؟ هر چه که هست شهادت یک لحظه نیست.یک سیر است، یک مسیر است.ابتدای این مسیر هم اخلاص و فداکاری است.چه در شهر باشی چه روستا.شاید هم در کشوری دیگر.
حججی ها، شیرازی ها، حسینی ها ....رفتید که روستاها را بسازید اما...خودتان ساخته شدید آن هم در اردوهای جهادی.مشکلات را با جان و دل خریدید و خوب مزدتان را هم  گرفتید.
سه شنبه های مهدوی ، در گرمای تابستان به سر چهارراه ها رفتید و با شربت، گل و یک لبخند از مردم پذیرایی کردید.همین نام مهدوی هم شما را به اینجا رساند.
خوشا بسعادتتان،نامه اعمالتان را که با خون بدن تان پنج شنبه به دست امام زمان رساندند لبخند مولا نصیب تان شد. شب جمعه هم که مهمان ارباب تان بودید.به به، چه بزم و شوری در کنار خاندان رسول الله(ص).

شهید محسن حججی

بهاره جان‌چند کلامی هم با تو سخن بگویم؛ دختر هستی و بابایی...مثل رقیه، بابایت را دیگر نمی‌بینی ....مثل رقیه،پدرت شهید شد...مثل رقیه،اما ، بهاره جان اینجا نمیگذارند تو تشنه بمانی.کسی هم تو را اذیت نمی کند کتکت نمی زنند.با احترام عکس پدرت را روی دست میگیرند.اگر بهانه بگیری و دلتنگ شوی مزار پدرت هست.سنگ نیست، نیزه نیست، خرابه نیست، طبق نیست.
سهم دیگران از نگاه به تو حسرت است و آه که خودشان جامانده اند؛بابا کنارت هست، همیشه هم هست.حضورش را حس می‌کنی.اصلا خدا را هم احساس می‌کنی. بهترین هدیه را هم پدرت به تو داده است،با تمام هنرش.عزت، سربلندی و افتخار.شهادت هنر است و پدرت هم به فرمان آتش به اختیار رهبرمان رفت. رفت تا تو و مادر و خانواده سربلند بشود؛مبارکت باشد.

تو هم سربلند کن، هم پدرت را، هم اسلام و هم ایران را.

وصیت‌نامه شهید مدافع حرم«محسن حججی» منتشر شد/ خودتان را برای جنگ با اسرائیل  آماده کنید+ تصاویر - جهان نیوز

شهید مدافع حرم محسن حججی

برگزاری یادواره شهید مدافع حرم محسن حججی در یزد - ایسنا

شاخص ترین شهید مدافع حرم سال 96، شهید محسن حججی است. شهید حججی در سال ۱۳۷۱ در نجف آباد اصفهان متولد شد. وی در زمینه ترویج و تبلیغ کتاب و از اعضای فعّال مؤسسه شهید احمد کاظمی بود و به فعالیت‌های خیریه و نیکوکارانه و کمک به محرومیت‌زدایی در مناطق فقیر کشور می‌پرداخت. شهید حججی همچنین از خادمینِ راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس نیز بود.

شاخص‌ترین شهدای مدافع حرم در سال ۹۶ / عاشورایی‌ترین شهدای عصر حاضر

شهید حججی از رزمندگان لشکر 8 نجف، شهر نجف‌آباد اصفهان بود؛ این رزمنده سلحشور روز دوشنبه 16 مرداد در عملیات مستشاری در منطقه التنف در مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد و دو روز بعد از آن پس از شکنجه توسط متوحشان داعشی با لبان تشنه همچون سرور و سالار شهیدان سر از تنش جدا شد.

مادر بزرگوار شهید حججی طی مصاحبه ای در مورد اعزام این شهید والامقام به جبهه های نبرد با تکفیری ها و دفاع از حرم آل الله، گفت که «سال ۹۵ به مدت ۴۵ روز رفت و بعد آمد. بعدش تا یک سال دیگر نرفت. در همین یک سالی که این جا بود حال و هوای دیگری داشت. اصلا در حال خودش نبود. اگر چیزی از او می‌پرسیدی جوابت را می‌داد، اما گویا حواسش اینجا نبود. فقط فکر رفتن بود و می‌گفت مامان دعا کن من یکبار دیگر بروم. من هم مخالفت می‌کردم. اما وقتی دیدم علاقه دارد و واقعا می‌خواهد به خاطر حضرت زینب (س) و دفاع از حرم ایشان برود حرفی نمی‌زدم. می‌گفت اگر ما نرویم ما هم می‌شویم مثل این کشور‌ها و اگر نرویم ما هم امنیت نداریم، من هم رضایت دادم و گفتم برو، سپردمت به حضرت زینب (س).»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح روز دوشنبه 30 مرداد در دیدار جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی از استانهای یزد و همدان با تأکید بر لزوم تقویت روحیه انقلابی در نسل جوان، شهید حججی را نمونه‌ای درخشان از رویش‌های انقلاب خواندند و خاطرنشان کردند:«مسئولان فرهنگی موظفند روحیه و جریان انقلابی را در محیط‌های مختلف تقویت و از آن پشتیبانی کنند. شهید حججیِ عزیز در دنیایی که روزنه‌های اغواگر صوتی و تصویری فراوانی وجود دارد، چنین درخشید و خداوند او را همچون حجتی در مقابل چشم همگان قرار داد».

کتاب سرمشق: سرمشق‌هایی برای جوانان ایرانی در خاطراتی کوتاه از زندگی جهادی  شهید مدافع حرم محسن حججی [چ6] -کتاب گیسوم

وصیت‌نامه شهید محسن حججی را با هم می‌خوانیم:

حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد».

آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانواده‌اش پر می‌کند، اما حتماً قصه‌ام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید.

قصه کودکی‌ام که با پدرم در روضه‌های مولا اباعبدالله الحسین(ع) شرکت می‌کردم، قصه لرزش شانه‌های پدر و من که نمی‌دانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس می‌گفت و توصیه می‌کرد:

«پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد».

دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه می‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌یاد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچه‌های بزرگی به‌رویم باز شد اما نمی‌دانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید.

بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم. مادرم.... نکند لحظه‌ای شک کنی به رضایتت که من شفاعت‌کننده‌ات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا(س) سرم را به‌دست بگیر و سرفراز باش چون ام‌وهب.

مادر، یادت هست سال‌های کودکی و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصیلی و بالاتر، همیشه احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم و این‌قدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جوانی مسیری را برایم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسه‌ای تربیتی‌فرهنگی به همین نام بود.

همان سال‌ها بود که مسیر زندگی‌ام را پیدا کردم و حاج احمد کاظمی شد الگوی زندگی و یار لحظه لحظه زندگی من، خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت، کار فرهنگی و مطالعه و کتاب‌خوانی رشد کردم. انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را به‌سرعت پیمودم. سربازی و خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم و تو مادر، ببخش که آن روزها مثل همیشه چقدر نگرانم بودی.

و ازدواج که آرزوی شما بود، با دختری که به‌واسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاکرم که حاج احمد از دختران پاکدامنش نصیبم کرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانواده‌ای که به‌شرط اینکه به‌دلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند خوب و باایمانی باشم دختر مؤمن و پاکدامنشان را با مهریه‌ای ساده به‌عقدم درآوردند و من هم تنها خواسته‌ام از ایشان مهیا‌کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم، زندگی مهدوی(عج) را تشکیل دادیم، خانواده‌ای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند، همین جا بود که احساس کردم یکی از راه‌های رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و انقلاب عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد.

و همسرم و همسرم...، می‌دانم و می‌بینم دست حضرت زینب(س) که قلب آشوبت را آرام می‌کند، همسرم شفاعتی که همسر وهب از مولا اباعبدالله شرط اجازه میدان رفتن وهب گذاشت طلب تو. خاطرات مشترکمان دلبستگی نمی‌آورد برایم، بلکه مطمئنم می‌کند که محکمتر به قتلگاه قدم بگذارم چون تو استوارتر از همیشه علی عزیزمان را بزرگ خواهی کرد و منتظر باش که در ظهور حضرت حجت به‌اقتدای پدر سربازی کند.

حالا انگار سبکتر از همیشه‌ام و خنجر روی بازویم نیست و شاید بوی خون است که می‌آید، بوی مجلس هیئت مؤسسه و شبهای قدر و یاد حاج حسین به‌خیر که گفت مؤسسه خون می‌خواهد و این قطره‌ها که بر خنجر می‌غلطد ارزانی حاج احمدی که مسیر شیب‌الخضیب شدنم را هموار کرد.

خدّالتریب شدنم را از مسجد فاطمه الزهرای(ع) دورک شروع کردم و به خاک آلودم تمام جسمم را تا برای مردمی که عاشق مولایند مسجد بسازیم. روی زمینی نیستم که می‌بینید، ملائک صف به صفند کاش همه چیز واقعی بود درد پهلویم کاش ساکت نمی‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم، حتماً سخت است برایتان خواندن ولی برای من نور سید و سالار شهیدان دشت را روشن کرده است.

اینجا رضاً برضاک را می‌خواهم زمزمه کنم. انگار پوست دستم را بین دو انگشت فشردند و من مولای بی‌سر را می‌بینم که هم‌دوش زینب آمده‌اند و بوی یاس و خون در آمیخته هستم. حرامیان در شعله‌های شرارت می‌سوزند و من بدن بی‌پیکرم را می‌گذارم برای گمنامی برای خاک زمین.


کلام شهید17 - شهید مدافع حرم محسن حججی

شهید مدافع حرم محسن حججی

دل نوشته شهید مدافع حرم محسن حججی

مکالمه جالب شهید مدافع حرم «محسن حججی»با یکی از دوستانش+عکس


شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی ۸ نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و ۲۵ ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد. از این شهید بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید والامقام چهارشنبه در تهران برگزار می شود.

در ادامه دل‌نوشته شهید حججی در محرم سال ۹۵ را می‌خوانید:

خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن...

یا رب الحسین علیه‌السلام
خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...خدایا؛ محرم حسین علیه‌السلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم ره به اتمام است و من هنوز...خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که این‎گونه باید رنج و فراق بکشم؟
خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم...اما... تو را به حسین علیه‌السلام... تو را به زینب سلام‌الله‌علیها... تو را به عباس علیه‌السلام...خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم.خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش...باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد.

یا اله العالمین...

ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام.
ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم.
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن...
این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده...
خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم...
زنده‌ام به امید دوباره رفتن...
مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم...
سینه‌ام دیگر تاب ندارد...
مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟
یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟

مگر جز این است که حسین علیه‌السلام هم عباس علیه‌السلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن...خدایا اگر شوقی هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...می‌توانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...می‌توانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن...
می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام...
از زن و فرزندم گذشتم...
دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند...
خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر...
و این همه را فقط از لطف تو می‌دانم...
پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ راه نشانم بده ...

حججی ۹۵/۷/۳۰

منبع: تسنیم
برگزاری یادواره شهید مدافع حرم محسن حججی در یزد - ایسنا
شهید مدافع حرم محسن حججی - ویسگون
زندگینامه شهید حججی

شهید مدافع حرم محسن حججی

شهید مدافع حرم محسن حججی

تصاویر منتشر شده از زمان به اسارت گرفتن شهید محسن حججی لحظه های تداعی شده از کربلای امام حسین (ع) را در ذهن هر شیعه تداعی می کند، دود و خیمه و آتش و اطمینان اردوگاه حق در عین مظلومیت در برابر تردید و ترس و وحشت یزیدیان در عین پیروزی ظاهری. محسن حججی اسیر شهیدی که به دست گروه تروریستی داعش به شهادت رسید، همواره قهرمان سایت‌های اجتماعی و فضای مجازی جهان اسلام و آزادگان جهان بوده و هست . علاوه بر افکار عمومی کشورمان ، بسیاری از کاربران عرب‌زبان نیز در رابطه با تصاویر،اخبار، و فیلم‌های منتشر شده از این شهید بیکار ننشته و نظرات خود را به رشته تحریر در آورده اند.

شهید مدافع حرم محسن حججی - ویسگون

آنچه در این مطلب به آن اشاره می‌کنیم ، تنها بخشی و ذره ای از کامنت های منتشر شده در سایت اجتماعی فیس‌بوک و توییتر است.

کاربری به نام جمال کعیب با اشاره به تشدید منتشر شده از اسارت شهید حججی می نویسد: کدام یک اسیر است و برای سر بریدن می رود؟ کسی که در جلوی تصویر ایستاده و قامت راست و چهره‌ای آرام و مطمئن دارد و دستانش از پشت بسته شده است؟ یا کسی که چاقوی وحشت در دست دارد و چهره وحشت زده اش در هم کشیده شده و نشانه های لرزش در اندامش مشخص است؟  کدامیک به سمت سربریدن پیش می‌روند؟ کسی که گردنش برافراشته و باز است ویا کسی که چهره ای خون آلود و خشمگین دارد؟ کسی که چشمانی آرام دارد یا کسی که چشمانی وحشت زده دارد ، گویا که در هنگام ذبح شدن با عزرائیل مواجه شده است؟

گفته می‌شود یک‌ داعشی گردن یک اسیر ایرانی را گوش تا گوش بریده است، اما من چیزی جز زیبایی در آن نمی‌بینم. انسان سر بریده ای را می‌بینم که جلاد خود را با چاقوی عزم و اراده ای که دارد، به قتل می رساند. من صدای منادی را می شنوم که ندا سر می دهد، ای اهل ثار الله ... محسن نزد شما آمده است.

کاربر دیگری با نام "سحر قدار" با اشاره به نقاشی حسین روح الامین در استقبال امام حسین ع از شهید محسن حججی می نویسد: سیدالشهدا (ع) منتظر رسیدن  شهید سربریده محسن حججی است.

عبدالرحمان جاسم نیز در تصویری که از این شهید منتشر کرده ، می نویسد: به سمت قدس در حرکت است. روح شکل وطن به خود می‌گیرد. هر اندازه که چاقو تیز باشد یا قاتل تشنه تر باشد، باز هم روح ما یک سلاح است. ما مقاومت می‌کنیم و همچنان مقاومت می‌کنیم.

جعفر صفی الدین می نویسد: این چاقوی جهالت و کینه و نفرت است که در برابر چشمان عشق و شجاعت قرار گرفته است. هیهات که چاقو نمی‌تواند صلابت چشم‌ها را خاموش کند. سلام بر سلاح چشمان تو ای فرزند سیدالشهدا.

محمد علی در این رابطه می‌نویسد: اینها پیکرهایی است که بوی عاشورا از آن می‌آید. شهید محسن حججی سربریده. سلام بر حسین و بر یاران حسین.

عماد الازیرجاوی می نویسد: همچنان کاروان کربلا در زمان ما حاضر است و خوش به حال کسی که به کاروان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ملحق شود. یزید زمان نیز حاضر است. شهید محسن حججی به اسارت در آمد، اما آنها بعد از عملیات مقدماتی آمریکا در مرزهای عراق و سوریه در حالی که این شهید را به اسارت گرفته بودند ، سر او را از بدنش جدا کردند.

کاربر دیگری که خود را العشق الیوسفی معرفی کرده می‌نویسد: شمر در چهره مدرن خود در کربلا حاضر شده و سر شهید محسن حججی از تن جدا شده است.

سید عماد الموسوی می نویسد: ولایت مدار، عاشق ، خادم ، مبارزه و سربریده. این خلاصه حکایت شبیه به حسین است. با وجود اختلاف در زمان، اما مسیر یکی است. شهید محسن حججی شهید جمهوری اسلامی ایران در مرزهای عراق و سوریه .

حسین زین الدین می‌نویسد: آنها عاشق سربریدن هستند و ما عاشق او (امام حسین علیه السلام ). اگر او نبود، ما عزت نداشتیم. چاقو شعار شما است. ما در کربلا نیز آن را دیده‌ایم ، اما اگر شمر گلوی ما را هم ببرد، ما ناله نمی کنیم. به خداوند قسم که با دست شجاعت خود شما را سرکوب خواهیم کرد. آمریکا به شما وعده پیروزی داده، اما کسی که به ما وعده پیروزی داده ، خداوند است.

مروان حجازی در کامنت خود به پیام شهید محسن حججی به یکی از دوستانش اشاره می‌کند که می‌نویسد: «مانده بی سر شدنم در ره زینب.»

کاربر دیگری با نام فوهرر به بیانات معروف امام حسین علیه‌السلام اشاره می کند که فرمودند: «ألا وَإنَّ الدَّعیَّ ابنَ الدَّعیِّ قَد رَکَّزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ» این حرامزاده پسر حرامزاده مرا میان دو چیز مخیّر کرده است : میان شمشیر و تن دادن به خواری . و هیهات که ما تن به ذلّت و خواری دهیم.