سپهبد شهید قاسم سلیمانی یک الگوی کم نظیر فرهنگی و رفتاری برای گروههای جهادی بود. هنوز فراموش نکردهایم که در ابتدای سال ۹۸ و موقع سیلهای خانمان برانداز، قاسم سلیمانی با وجودی که یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی جهان بود، اما با فروتنی تمام به میان سیل زدگان رفت و به آنها یاری رساند. سردار عارف هاشمی، برادر شهید علی هاشمی که در جریان سیل امسال در خوزستان، میزبان قاسم سلیمانی و در کنار او بود، خاطرات قابل توجهی از آن شهید دارد. به همین بهانه با این فرمانده جهادی به گفتگو پرداختیم.
سپهبد شهید قاسم سلیمانی یک الگوی کم نظیر فرهنگی و رفتاری برای گروههای جهادی بود. هنوز فراموش نکردهایم که در ابتدای سال ۹۸ و موقع سیلهای خانمان برانداز، قاسم سلیمانی با وجودی که یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی جهان بود، اما با فروتنی تمام به میان سیل زدگان رفت و به آنها یاری رساند. سردار عارف هاشمی، برادر شهید علی هاشمی که در جریان سیل امسال در خوزستان، میزبان قاسم سلیمانی و در کنار او بود، خاطرات قابل توجهی از آن شهید دارد. به همین بهانه با این فرمانده جهادی به گفتگو پرداختیم.
سردار شهید قاسم سلیمانی در زمان حضور میان سیل زدگان خوزستانی، به منزل شما آمدند و به محضر مادر شهید علی هاشمی رسیدند. آن طور که در مصاحبه قبلی با ما هم گفته بودید، گویا ارتباطی قدیمی میان خانواده شما و قاسم سلیمانی وجود داشت. درباره این ارتباط توضیح بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. شهادت سردار شجاع و افتخارآمیز و زیبا روی جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی را به محضر حضرت ولیعصر (عج)، مقام معظم رهبری و ملت شریف ایران تسلیت عرض میکنم. بعد از آنکه ارتش بعث عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد، مردم از تمام نقاط ایران برای کمک و یاری به مناطق جنگی حضور یافتند. جوانان کرمانی هم در یک گردان به فرماندهی قاسم سلیمانی به منطقه دشت آزادگان آمدند و ابتدای کارشان در سپاه حمیدیه بود و کارهای شناسایی را انجام میدادند که بعدها خودشان تبدیل به تیپ و لشکر شدند.
هر چند که حاج قاسم زاده کرمان است، اما میتوان او را فرزند خوزستان هم به حساب آورد، زیرا در اوج جوانی پا به عرصه دفاع مقدس در خوزستان نهاد و مجاهدتهای جانانهای کرد و در عملیاتهای متعددی شرکت نمود. چون فرمانده تیپ ۳۷ نور، برادر بنده سردار شهید علی هاشمی بود، از همان آغاز دوران جنگ تحمیلی با قاسم سلیمانی آشنا شد و یک رابطه دوستی عمیق بین آنها شکل گرفت. بعد از شهادت و جاویدالاثر شدن سردار هاشمی، سردار سلیمانی این ارتباط را همچنان با خانواده و پدرمان ادامه دادند. بعد از اینکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس سپاه را عهدهدار شد، به مرور زمان این نیرو که درابتدا مطرح نبود جان گرفت و به روزتر شد و شهید سلیمانی توانست کارهای خارق العادهای در بیرون مرزها انجام دهد که باعث شناختهتر شدن نیروی قدس شد. پس از سقوط صدام و رفت و آمد ایشان به عراق، ارتباط حاج قاسم با خوزستانیها به مراتب بیشتر شد و این ارتباط تا پایان عمر بابرکت وی همچنان ادامه داشت. هر زمان هم که به خوزستان تشریف میآوردند، ابتدا به منزل پدری و به دیدار خانواده ما میآمدند. به جرات میتوانم بگویم که حاج قاسم خلاء وجود شهید هاشمی را برای خانواده ما پر کرده بودند. یعنی همان برخوردی که شهید هاشمی با ما داشت، حاج قاسم هم داشت. گویی برادر واقعی خودمان و فرزند واقعی پدر و مادرم بود.
تیرماه امسال که سالروز شهادت حاج علی هاشمی بود سردار سلیمانی هم حضور پیدا کردند و میگفتند که این آخرین دیدار ایشان با ماست و به زودی پیش حاج علی خواهد رفت. ما باور نمیکردیم و حرفش را شوخی میدانستیم!
اوائل
سال که در استان خوزستان سیل آمد، شهید قاسم سلیمانی هم برای کمک به مردم
آن مناطق به خوزستان رفت. شما هم در کنار ایشان بودید. چه اتفاقاتی رخ داد؟
تصور
مردم از سلیمانی یک فرمانده ارشد جنگی و چهره نظامی بود، اما او با یک
چهره فوقالعاده مهربان و مردمی بین سیل زدگان حضور یافت. حاج قاسم با
رفتار و منش خود در دوران سیل کاری کرد که بعد از شهادتش، از کودک تا
پیرمرد عشایری در تشییع جنازه او در اهواز شرکت کردند. حتی یک پیرمرد با تن
رنجور و نابلد بودن راه، با پای پیاده از شادگان به اهواز آمد تا در تشییع
او حاضر باشد.
او با دل این مردم کاری کرد که هم کودک خوردسال، هم پیرمرد ۸۰ ساله دیوانه او شدند! قاسم سلیمانی در قلبهای مردم ورود کرد و بر قلبهای مردم حکومت میکرد. چون او در روزهای سیل خوزستان، اسلحه را زمین گذاشت و بیل دستش گرفت. من میدیدم که برای مردم و سیل زدگاناشک میریخت. حاج قاسم این گونه نبود که دستور بدهد و برود. نمیرفت؛ تا لحظه آخر و تا موقعی که مردم یک روستا یا منطقه نجات پیدا کنند و امکانات بگیرند، کنار مردم میایستاد.
حضور حاج قاسم همچنین در زمان سیل خوزستان، یک انسجام بین مدیران و نیروهای مسلح این استان به وجود آورد. در روزهای سیل، وجود حاج قاسم و ابومهدی المهندس باعث دلگرمی بین مردم خوزستان بود. مردمی که همه دارایی و زندگی خود را از دست رفته میدیدند، قاسم سلیمانی برایشان یک منجی بود.
ماجرای بوسیدن دست یک پیرمرد سیل زده توسط قاسم سلیمانی چه بود؟
یک
پیرمرد، کل زندگیاش را آب برده بود و خودش هم تا کمر در آب قرار داشت؛
فقط یک قاب عکس از تصویر امام خمینی (ره) دستش گرفته بود و میگفت هیچ چیزی
نمیخواهم، اما عکس امام نباید خیس شود. این بود که حاج قاسم هم بر دستش
بوسه زد.
انگیزه بالای قاسم سلیمانی برای حضور مداوم در جهاد را چه میدانید؟
به
جرأت میتوانم بگویم که ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» امام حسین (ع)
در ۱۴۰۰ سال قبل را حاج قاسم لبیک گفت. او کسی بود که خودش به دنبال شهادت
میرفت. همیشه هم میگفت که دعا کنید من شهید شوم. در نیروهای مسلح، هیچ
وقت فرماندهان عالی رتبه در صحنه نبرد جلو نمیروند. اما او فرماندهای بود
که جلوتر از نیروهایش به دل خطر میرفت. معمولا وقتی یک منطقه پر از خطر
است، محافظان اجازه نمیدهند تا شخصیتهای مهم نظامی، وارد آن منطقه شوند.
اما نمیشد جلوی قاسم سلیمانی را گرفت!
به نظرم در بغداد حاج قاسم اگر از فرودگاه بیرون میرفت از محالات بود که آمریکاییها بتونند او را بگیرند یا هدف قرار بدهند. آنها که اهل مسائل نظامی هستند میفهمند معنی این حرف چیست. باید بگردیم و ببینیم که چه کسی آمار او را به دشمن داد، وگرنه آمریکاییها وغربیها آنقدر جربزه ندارند که جرأت کنند دنبال شیری مثل قاسم سلیمانی باشند. اگر یادتان باشد، حاج قاسم میگفت ترامپ قمارباز، منِ سلیمانی فقط حریف تو و ارتش آمریکا هستم. یعنی میگفت که و بدون سپاه و نیروی قدس به تنهایی آنها را حریف است.
قاسم سلیمانی فقط یک نفر از بزرگان ایران است و هزاران بزرگ در ایران وجود دارند که کل ایالات متحده که هیچ، کل دنیا هنوز نشناختهاند. ما اساتید بزرگی در جهاد داریم که هنوز که هنوز است شناخته شده نیستند. مثل یار صدیق و همیشگی حاج قاسم، یعنی سردار شامی (سردار اسماعیل قاآنی). اگر صهیونیستها اهل تحلیل باشند –که نیستند- باید بدانند که «شهید قاسم سلیمانی» به مراتب خطرناکتر از قاسم سلیمانی است. چرا؟ چون الان سردار شامی به دنبال آنهاست. سردار قاآنی، به فضل الهی، اسرائیل را به زانو در خواهد آورد. به این قضیه اصلا شک نداریم.
شهادت قاسم سلیمانی قطعا کمر آمریکا را خواهد شکست. آمریکا دیگر جایی در منطقه نخواهد داشت. اگر صدای من به مردم آمریکا میرسد به آنها میگویم که به داد بچههایشان که در منطقه هستند برسند و آنها را از منطقه خارج کنند. اشتباه بزرگ محاسبه گران غربی این است که شیعه علی را هنوز نشناخته اند؛ ایران و مردم ایران را نشناختهاند. اینها اگر تواناییاش را داشتند زودتر از این حاج قاسم را میزدند، ولی تحت هیچ شرایطی این توانایی را نداشتند.
در حقیقت آمریکاییها تجهیزات بالایی دارند، اما شکنندگی نیز خیلی بالاست. چون آنها از مرگ میترسند و مرگ را برای خودشان یک بلا میدانند. اما قاسم سلیمانی، پیامبر و اهل بیت را درک کرده بود. اگر غیر از شهادت برای حاج قاسم مرگ دیگری رقم میخورد، در اخلاص و عبادت او باید شک میکردیم. حاج قاسم با خونش، جهان اسلام و گام دوم انقلاب را تضمین کرد. او نه تنها باعث خروش میلیونی مردم ایران شد بلکه کل جهان را به حرکت در جهت انقلاب اسلامی واداشت. تردیدی نداریم که با شهادت سلیمانی، پیروزی از آن اسلام خواهد بود.
در پایان، اگر نکتهای مد نظر دارید بفرمایید.
حاج
قاسم را ما زمینیها نتوانستیم بشناسیم، حاج قاسم را فقط خدا شناخت. در
منش و رفتار و عشق به ولایت او هیچ ناخالصی وجود نداشت و ذوب در انقلاب
بود. خط قرمز قاسم سلیمانی نیز ولایت و انقلاب بود. خیلیها باید این را
متوجه شوند؛ آنهایی که دنبال پیکر حاج قاسم آمدند و در تشییع او شرکت
کردند و بعد رفتند و تفکر دیگری را دنبال کردند، باید یکدست شویم؛ همه باید
حاج قاسم شویم. حاج قاسم شهید شد، اما فرهنگ حاج قاسم زنده شد، تا ظهور
حضرت ولیعصر (عج). فرهنگ حاج قاسم خیلی موثر است و باید برای آن کار شود.
نویسندگان و شاعران، فیلمسازان و مداحان خوب ما باید به موضوعات و ابعاد
شخصیتی و نظامی حاج قاسم بپردازند. من هم دست شما روزنامه نگاران و قلم به
دستانی که برای حفظ این فرهنگ تلاش میکنید را میبوسم.
ما هم از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، بسیار سپاسگزاریم.
سردار شهید قاسم سلیمانی در زمان حضور میان سیل زدگان خوزستانی، به منزل شما آمدند و به محضر مادر شهید علی هاشمی رسیدند. آن طور که در مصاحبه قبلی با ما هم گفته بودید، گویا ارتباطی قدیمی میان خانواده شما و قاسم سلیمانی وجود داشت. درباره این ارتباط توضیح بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. شهادت سردار شجاع و افتخارآمیز و زیبا روی جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی را به محضر حضرت ولیعصر (عج)، مقام معظم رهبری و ملت شریف ایران تسلیت عرض میکنم. بعد از آنکه ارتش بعث عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد، مردم از تمام نقاط ایران برای کمک و یاری به مناطق جنگی حضور یافتند. جوانان کرمانی هم در یک گردان به فرماندهی قاسم سلیمانی به منطقه دشت آزادگان آمدند و ابتدای کارشان در سپاه حمیدیه بود و کارهای شناسایی را انجام میدادند که بعدها خودشان تبدیل به تیپ و لشکر شدند.
هر چند که حاج قاسم زاده کرمان است، اما میتوان او را فرزند خوزستان هم به حساب آورد، زیرا در اوج جوانی پا به عرصه دفاع مقدس در خوزستان نهاد و مجاهدتهای جانانهای کرد و در عملیاتهای متعددی شرکت نمود. چون فرمانده تیپ ۳۷ نور، برادر بنده سردار شهید علی هاشمی بود، از همان آغاز دوران جنگ تحمیلی با قاسم سلیمانی آشنا شد و یک رابطه دوستی عمیق بین آنها شکل گرفت. بعد از شهادت و جاویدالاثر شدن سردار هاشمی، سردار سلیمانی این ارتباط را همچنان با خانواده و پدرمان ادامه دادند. بعد از اینکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس سپاه را عهدهدار شد، به مرور زمان این نیرو که درابتدا مطرح نبود جان گرفت و به روزتر شد و شهید سلیمانی توانست کارهای خارق العادهای در بیرون مرزها انجام دهد که باعث شناختهتر شدن نیروی قدس شد. پس از سقوط صدام و رفت و آمد ایشان به عراق، ارتباط حاج قاسم با خوزستانیها به مراتب بیشتر شد و این ارتباط تا پایان عمر بابرکت وی همچنان ادامه داشت. هر زمان هم که به خوزستان تشریف میآوردند، ابتدا به منزل پدری و به دیدار خانواده ما میآمدند. به جرات میتوانم بگویم که حاج قاسم خلاء وجود شهید هاشمی را برای خانواده ما پر کرده بودند. یعنی همان برخوردی که شهید هاشمی با ما داشت، حاج قاسم هم داشت. گویی برادر واقعی خودمان و فرزند واقعی پدر و مادرم بود.
تیرماه امسال که سالروز شهادت حاج علی هاشمی بود سردار سلیمانی هم حضور پیدا کردند و میگفتند که این آخرین دیدار ایشان با ماست و به زودی پیش حاج علی خواهد رفت. ما باور نمیکردیم و حرفش را شوخی میدانستیم!
اوائل
سال که در استان خوزستان سیل آمد، شهید قاسم سلیمانی هم برای کمک به مردم
آن مناطق به خوزستان رفت. شما هم در کنار ایشان بودید. چه اتفاقاتی رخ داد؟
تصور
مردم از سلیمانی یک فرمانده ارشد جنگی و چهره نظامی بود، اما او با یک
چهره فوقالعاده مهربان و مردمی بین سیل زدگان حضور یافت. حاج قاسم با
رفتار و منش خود در دوران سیل کاری کرد که بعد از شهادتش، از کودک تا
پیرمرد عشایری در تشییع جنازه او در اهواز شرکت کردند. حتی یک پیرمرد با تن
رنجور و نابلد بودن راه، با پای پیاده از شادگان به اهواز آمد تا در تشییع
او حاضر باشد.
او با دل این مردم کاری کرد که هم کودک خوردسال، هم پیرمرد ۸۰ ساله دیوانه او شدند! قاسم سلیمانی در قلبهای مردم ورود کرد و بر قلبهای مردم حکومت میکرد. چون او در روزهای سیل خوزستان، اسلحه را زمین گذاشت و بیل دستش گرفت. من میدیدم که برای مردم و سیل زدگاناشک میریخت. حاج قاسم این گونه نبود که دستور بدهد و برود. نمیرفت؛ تا لحظه آخر و تا موقعی که مردم یک روستا یا منطقه نجات پیدا کنند و امکانات بگیرند، کنار مردم میایستاد.
حضور حاج قاسم همچنین در زمان سیل خوزستان، یک انسجام بین مدیران و نیروهای مسلح این استان به وجود آورد. در روزهای سیل، وجود حاج قاسم و ابومهدی المهندس باعث دلگرمی بین مردم خوزستان بود. مردمی که همه دارایی و زندگی خود را از دست رفته میدیدند، قاسم سلیمانی برایشان یک منجی بود.
ماجرای بوسیدن دست یک پیرمرد سیل زده توسط قاسم سلیمانی چه بود؟
یک
پیرمرد، کل زندگیاش را آب برده بود و خودش هم تا کمر در آب قرار داشت؛
فقط یک قاب عکس از تصویر امام خمینی (ره) دستش گرفته بود و میگفت هیچ چیزی
نمیخواهم، اما عکس امام نباید خیس شود. این بود که حاج قاسم هم بر دستش
بوسه زد.
انگیزه بالای قاسم سلیمانی برای حضور مداوم در جهاد را چه میدانید؟
به
جرأت میتوانم بگویم که ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» امام حسین (ع)
در ۱۴۰۰ سال قبل را حاج قاسم لبیک گفت. او کسی بود که خودش به دنبال شهادت
میرفت. همیشه هم میگفت که دعا کنید من شهید شوم. در نیروهای مسلح، هیچ
وقت فرماندهان عالی رتبه در صحنه نبرد جلو نمیروند. اما او فرماندهای بود
که جلوتر از نیروهایش به دل خطر میرفت. معمولا وقتی یک منطقه پر از خطر
است، محافظان اجازه نمیدهند تا شخصیتهای مهم نظامی، وارد آن منطقه شوند.
اما نمیشد جلوی قاسم سلیمانی را گرفت!
به نظرم در بغداد حاج قاسم اگر از فرودگاه بیرون میرفت از محالات بود که آمریکاییها بتونند او را بگیرند یا هدف قرار بدهند. آنها که اهل مسائل نظامی هستند میفهمند معنی این حرف چیست. باید بگردیم و ببینیم که چه کسی آمار او را به دشمن داد، وگرنه آمریکاییها وغربیها آنقدر جربزه ندارند که جرأت کنند دنبال شیری مثل قاسم سلیمانی باشند. اگر یادتان باشد، حاج قاسم میگفت ترامپ قمارباز، منِ سلیمانی فقط حریف تو و ارتش آمریکا هستم. یعنی میگفت که و بدون سپاه و نیروی قدس به تنهایی آنها را حریف است.
قاسم سلیمانی فقط یک نفر از بزرگان ایران است و هزاران بزرگ در ایران وجود دارند که کل ایالات متحده که هیچ، کل دنیا هنوز نشناختهاند. ما اساتید بزرگی در جهاد داریم که هنوز که هنوز است شناخته شده نیستند. مثل یار صدیق و همیشگی حاج قاسم، یعنی سردار شامی (سردار اسماعیل قاآنی). اگر صهیونیستها اهل تحلیل باشند –که نیستند- باید بدانند که «شهید قاسم سلیمانی» به مراتب خطرناکتر از قاسم سلیمانی است. چرا؟ چون الان سردار شامی به دنبال آنهاست. سردار قاآنی، به فضل الهی، اسرائیل را به زانو در خواهد آورد. به این قضیه اصلا شک نداریم.
شهادت قاسم سلیمانی قطعا کمر آمریکا را خواهد شکست. آمریکا دیگر جایی در منطقه نخواهد داشت. اگر صدای من به مردم آمریکا میرسد به آنها میگویم که به داد بچههایشان که در منطقه هستند برسند و آنها را از منطقه خارج کنند. اشتباه بزرگ محاسبه گران غربی این است که شیعه علی را هنوز نشناخته اند؛ ایران و مردم ایران را نشناختهاند. اینها اگر تواناییاش را داشتند زودتر از این حاج قاسم را میزدند، ولی تحت هیچ شرایطی این توانایی را نداشتند.
در حقیقت آمریکاییها تجهیزات بالایی دارند، اما شکنندگی نیز خیلی بالاست. چون آنها از مرگ میترسند و مرگ را برای خودشان یک بلا میدانند. اما قاسم سلیمانی، پیامبر و اهل بیت را درک کرده بود. اگر غیر از شهادت برای حاج قاسم مرگ دیگری رقم میخورد، در اخلاص و عبادت او باید شک میکردیم. حاج قاسم با خونش، جهان اسلام و گام دوم انقلاب را تضمین کرد. او نه تنها باعث خروش میلیونی مردم ایران شد بلکه کل جهان را به حرکت در جهت انقلاب اسلامی واداشت. تردیدی نداریم که با شهادت سلیمانی، پیروزی از آن اسلام خواهد بود.
در پایان، اگر نکتهای مد نظر دارید بفرمایید.
حاج
قاسم را ما زمینیها نتوانستیم بشناسیم، حاج قاسم را فقط خدا شناخت. در
منش و رفتار و عشق به ولایت او هیچ ناخالصی وجود نداشت و ذوب در انقلاب
بود. خط قرمز قاسم سلیمانی نیز ولایت و انقلاب بود. خیلیها باید این را
متوجه شوند؛ آنهایی که دنبال پیکر حاج قاسم آمدند و در تشییع او شرکت
کردند و بعد رفتند و تفکر دیگری را دنبال کردند، باید یکدست شویم؛ همه باید
حاج قاسم شویم. حاج قاسم شهید شد، اما فرهنگ حاج قاسم زنده شد، تا ظهور
حضرت ولیعصر (عج). فرهنگ حاج قاسم خیلی موثر است و باید برای آن کار شود.
نویسندگان و شاعران، فیلمسازان و مداحان خوب ما باید به موضوعات و ابعاد
شخصیتی و نظامی حاج قاسم بپردازند. من هم دست شما روزنامه نگاران و قلم به
دستانی که برای حفظ این فرهنگ تلاش میکنید را میبوسم.
هفتهنامه
«صبح صادق» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شماره اخیر خود، گفتوگویی با
راننده و یار همیشههمراه سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی انجام داده
است که متن آن را میخوانیم:
همه
همّ و غمش این بود حالا که اینجا آمده تا از حاجقاسم سخن بگوید، بتواند
به کمک خداوند در حد و اندازه عظمت حاج قاسم صحبت کند. با همان لهجه کرمانی
میگوید روستای ما با روستای حاج قاسم یک کیلومتر فاصله دارد. در دوران
جنگ با حاج قاسم مأنوس شدم؛ گاهی وقتها هم راننده حاجی بودم. در عملیات
والفجر 8 حاجی به من مسئولیت داد که باید با کمپرسیها کار کرده و آنها را
مدیریت کنم. خودم رانندگی کمپرسی را در مرحله نهایی انجام میدادم که
یکدفعه دیدم حاج قاسم هم کنارم هست و دارد کمک و نظارت میکند. بعد از
پایان جنگ با حاج قاسم رفتیم قرارگاه قدس و بعدش هم حاج قاسم گفت برای
انجام مأموریتی باید به تهران برویم و یکی دو سالی آنجا هستیم. ما هم
رفتیم، ولی تا شهادتش مأموریتش ادامه یافت. با «نصرالله جهانشاهی» راننده و
یار همراه حاج قاسم که افتخار همسایگی ایشان را هم داشته، در این گفتوگو،
از حاج قاسم میگوید.
اول خودتان را معرفی کنید.
نصرالله
جهانشاهی هستم؛ پاسدار بازنشسته نیروی زمینی که 63 سال دارم. بنده ورودی
سال 1362 هستم؛ البته دو سال پیش از آن هم از عملیات فتحالمبین و
طریقالقدس در جنگ به عنوان بسیجی حضور داشتم و تا سال 1397 بهصورت دائم،
راننده حاجی در لشکر ثارالله، قرارگاه قدس و نیروی قدس بودم تا اینکه به
دلیل جانبازی، اواخر دهه هفتاد بازنشسته شدم؛ ولی حاج قاسم اجازه نداد بروم
و تا سال 1397 در خدمتش بودم.
حاج قاسم سلیمانی نگاهش را به حسین و زینبم دوخت و گفت: «من قول میدهم تا چند ماه آینده پیکر و نشانی از پدرتان به دست شما میرسد خیالتان راحت باشد.»
همسر شهید «سعید انصاری» را امشب در اولین شب شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی در مجموعه شهدای انقلاب واقع در بهارستان ملاقات میکنیم. محفلی که امروز به یاد شهید سردار سلیمانی برگزارشده است. «فاطمه جعفری» همسر شهید انصاری میگوید: «امشب دورهم جمع شدهایم. مثل یک خانواده بزرگی که پدر ازدستدادهاند شاید که دل فرزندان و خانوادههایمان باهم نشینی کنار یکدیگر کمی آرام بگیرد. ما که درد یکدیگر را خوب میفهمیم. درد فرزندانمان را خوب میفهمیم. فرزندان شهیدی که ایماندارند یکبار دیگر پدر از دست دادند.»
انتظار داغمان کرد
فاطمه جعفری درحالیکه قاب عکسهای همسر شهیدش «سعید انصاری» را یکی بعد از دیگری کنار هم میچیند میگوید: «گوشبهزنگ بودیم تا دیدار خانواده شهدا با سردار سلیمانی هماهنگ شود. طی سالهای گذشته در فصل پاییز این دیدار دستهجمعی خانوادههای شهید مدافع حرم با حضور سردار سلیمانی شکل میگرفت اما امسال خبری نشده بود. پرسوجو میکردیم و فرزندانمان بیتاب بودند. این را همسران شهدای مدافع حرم میگفتند هر جایی که دورهم بودیم یا در کانال گروهی پیام میگذاشتیم. اصلاً فکرش را نمیکردیم که در دلتنگی، این خبر را بشنویم. فکرش را نمیکردیم که انتظار دیدار او به غم فراغ منتهی شود. اگرچه شهادت آرزویش بود اما فرزندان ما بار دیگر گریستند. کوچکترها باز به چادر مادرهایشان چنگ زدند و گریه کردند و بزرگترها بندهای پوتین رزمشان را محکمتر کردند.»
همسر شهید انصاری میگوید: «آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه اینطور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.»
فرزندان ما دلخوش به او بودند
فاطمه جعفری نگاهش را از قاب چهره همسر شهیدش برنمیدارد و ادامه میدهد: «همه میدانستند بهمحض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم میخورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا میدویدند کنارش مینشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچههایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگترها را گوش نمیکردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد. بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و بهآرامی دریکی از صندلیها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچهها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلاموصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرفهای سخنران را نمیشنید. اوضاع که اینطور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچهها مهلت نمیدادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند. راستش برای همه خانوادهها عادت شده بود که اینطور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچههای شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب میدانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچههای ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند. حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی میداد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمیدانستیم که قرار است اینجا جمعشویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود.
سردار سعیدم را شناخت
همسر شهید انصاری همانطور که نفس عمیقی میکشد و تلاش میکند بغض اش را قورت دهد میگوید: «درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید.
پیکر پدرم کی برمی گرده؟
زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالیکه سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی میکشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه بهزودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچههایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند.
زمانی که مسؤولیت بازسازی عراق را به حاج قاسم دادند، پس از تشرف به نجف اشرف تصمیم میگیرد که حرم امیرالمؤمنین (ع) را زیارت کند. تعریف میکرد که وقتی سمت حرم میرود، در حرم بسته بود و با پیگیری خدام در را باز کردند و وارد حرم میشود. وقتی سمت ضریح میرود، میبیند روی ضریح گرد و غبار است. دلش میشکند و با دیدن این غربت تصمیم میگیرد که ستاد بازسازی عتبات را راهاندازی کند. این ستاد تشکیل شد و هماکنون با کمکهای مردمی ۱۵۰ پروژه بازسازی و مرمت انجام شده است؛ به طوری که احداث صحن حضرت زهرا (س) با متراژ ۲۲۰ هزار متر مربع و صحن حضرت زینب (س) با متراژ ۱۳۵ هزار مترمربع، توسعه حرم کاظمین و این اواخر توسعه حرم سامرا از جمله طرحهای ستاد بازسازی عتبات در عراق به شمار میرود.
توصیه شهید سلیمانی برای بازسازی عتبات در آشوبهای عراق
نظر سردار سلیمانی درباره انجام طرحهای عمرانی ستاد بازسازی عتبات در زمان آشوبهای عراق چه بود؟
حدود ۲۰ روز قبل از شهادت سردار سلیمانی در جمع خانوادگی که بودیم با توجه به وضعیت عراق از ایشان پرسیدم که با این اوضاع عراق باید چه کنیم؟ ایشان گفت: «یک روز هم نباید این اقدامات تعطیل شود. این کار برای اهل بیت (ع) است و ماندگارترین کار این است که توسعه و بازسازی حرمها ادامه یابد و برای حضور زائران آماده شود، به ویژه برای اربعین که آغاز تمدن اسلامی به شمار میرود». در ستاد بازسازی هم که صحبت میکرد، این ستاد را یک عمل کوثرانه و صدقه جاریه میدانست و ارزش زیادی برای آن قائل بود.
سختترین مبارزه حاج قاسم در عراق/ نگران بود به حریم اهل بیت (ع) اهانت شود
ستاد بازسازی عتبات در دوران داعش نیز در عراق فعالیت و اقدام به بازسازی اعتاب مقدس عراق میکرد. سختترین روزهای ستاد بازسازی عتبات برای سردار سلیمانی چه زمانی بود؟
وقتی داعش، به سامرا حمله و به گنبد حرم امامین عسکریین (ع) تعرض کرد، بچههای ستاد بازسازی با تفنگ با داعش مبارزه کردند. به ویژه در بَلَد که رو در رو برای دفاع از مقدسات در خط مقدم بودند. بچههای ستاد هم روحیه مقاومت و دلاوری داشتند. یادم است سردار سلیمانی تعریف میکرد که سختترین مبارزه ایشان در عراق، همان زمان در مسیر بغداد تا سامرا بوده است، به طوری که در جنگ با داعش و تکفیریها در بلد و سامرا مثل اسفند روی آتش بود که مبادا اهانتی به حریم ائمه اطهار (ع) شود.
همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن!
اوایل سال جاری که سیل به استانهای مختلف خسارت وارد کرده بود، موکبهای مردمی ستاد بازسازی عتبات به دستور سردار سلیمانی به یاری سیلزدگان شتافتند. این اتفاق چگونه عملیاتی شد؟
آن زمان که سیل رخ داد، روز جمعه بود که به اتفاق آقای پلارک جلسه اضطراری داشتیم تا ساماندهی صورت گیرد. آقای پلارک به منزل سردار زنگ زد و گفت سیل آمده، نمیخواهید بروید؟ حاج قاسم به شوخی گفت: «همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن». بعد اطلاعیه داد که موکبهای اربعینی به کمک سیلزدگان بروند و ما هم بخشنامه به استانها زدیم تا موکبها به مناطق سیلزده اعزام شوند. در دوران خدماترسانی موکبها در شهرهای سیلزده بیش از ۷.۵ میلیون پرس غذای گرم بین سیلزدگان طبخ و توزیع شد. موکبها علاوه بر تغذیه، اقدام به خدمترسانی در حوزههای قالیشویی و تعمیر وسایل برقی منازل حتی خودروهای مردم کردند.
سردار سلیمانی تعریف میکرد: زمانی خدمت حضرت آقا رسیدم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که «خوشحالم که موکبها به کمک مردم سیل زده رفتند»، این موضوع نشان میداد مقام معظم رهبری هم از این اقدام خرسند بودند.
پرچم سردار سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات برافراشته خواهد ماند
اوضاع ستاد پس از شهادت سردار سلیمانی به عنوان پرچمدار این ستاد چگونه خواهد بود؟
تمام نیروها و کارکنان ستاد، نگران و داغدار هستند. حتی یک روز هم پرچمی که ایشان برافراشتند، پایین نخواهد آمد و توصیه شده که کارها با جدیت پیگیری شده و به ثمر بنشیند. درباره وضعیت مشارکتها هم با توجه به وضعیت اقتصادی مردم ـ خدا را شکر ـ روند خوبی داشته و در هشت ماهه اول حدود ۶۵ درصد تعهدات استانها محقق شده است. این امر در حالی است که سقف تعهدات استانها هر سال هم درصدی نسبت به سال قبل رشد دارد. امیدواریم امسال هم شاهد رشد مشارکتها باشیم.
برخی میگویند مردم فقیر هستند و جهیزیه ندارند و ... چرا به جای کمک به آنها به بازسازی عتبات کمک میکنید. در این باره چه پاسخی میشود داد؟
در پاسخ به این شبهات و سوالات باید بگوییم، همین افراد فقیر بیشتر برای بازسازی و توسعه عتبات کمک میکنند؛ به طوری که در یک شهر که بسیاری هم تحت نظر کمیته امداد هستند، مشارکت بیشتری داریم. به طور مثال، میانگین سرانه هر فرد در استان خراسان جنوبی ۵ هزار تومان است که این نشان دهنده مشارکت بالای آنها است.
سردار سلیمانی در ایثار و گذشت بسیار ثروتمند بود
آقای افضلی! شما یکی از دوستان خانوادگی سردار سلیمانی بودید. از نحوه آشنایی و خاطراتتان با آن شهید بگویید.
من و حاج قاسم، اهل یک دیار یعنی شهرستان رابر استان کرمان بودیم و از نوجوانی با هم ارتباط داشتیم. در اینجا میخواهم به نکته مهمی اشاره کنم. برخی رسانهها مدعی میشوند که سردار سلیمانی از یک خانواده فقیر بود، اما من این امر را تکذیب میکنم و میگویم شهید سلیمانی از نظر احساس، گذشت، ایثار و امر به معروف بسیار ثروتمند بود و برای دفاع از میهن و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.